حرف ربط
عشق اگرچه حرف ربط نیست
ربط میدهد مرا به تو
شوق را به جان
رنج را به روح
همچنان که باد
خاک را به دشت
ابر را به کوه.
سیدعلی میرافضلی
عشق اگرچه حرف ربط نیست
ربط میدهد مرا به تو
شوق را به جان
رنج را به روح
همچنان که باد
خاک را به دشت
ابر را به کوه.
سیدعلی میرافضلی
همراهت می آیم
تا آخر راه
و
هیچ نمی پرسم
هرگز
با تو
اول کجاست ؟
با تو
آخر کجاست ؟
عباس معروفی
یاد بعضی نفرات
روشنم میدارد .....
....قوتم میبخشد
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جرأتم میبخشد
روشنم میدارد...
نیما یوشیج
اَهلِ نَماز میشَوَم
جُمله نیاز میشَوَم
سوی حِجاز میشَوَم
"باز مُقابِلَم تویی"
باده ی ناب میشَوَم
شِعر و کِتاب میشَوَم
یِکسَره خواب میشَوَم
"باز مُقابِلَم تویی"
هَمرَهِ موج میشَوَم
راهیِ اوج میشَوَم
فوج به فوج میشَوَم
"باز مُقابِلَم تویی"
سایه ی ماه میشَوَم
دَر تَهِ چاه میشَوَم
راهیِ راه میشَوَم
"باز مُقابِلَم تویی"
توی رَواق میشَوَم
کُنجِ اُتاق میشَوَم
بَسته به طاق میشَوَم
"باز مُقابِلَم تویی"
اینهَمه مَرد میشَوَم
مَخزَنِ دَرد میشَوَم
ساکِت و سَرد میشَوَم
"باز مُقابِلَم تویی"
اَز هَمه دور میشَوَم
نُقطه ی کور میشَوَم
زِنده به گور میشَوَم
"باز مُقابِلَم تویی"
هَمدَمِ خار میشَوَم
بی کَس و یار میشَوَم
بَر سَرِ دار میشَوَم
باز مُقابِلَم تویی !!!
مولانا
عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خودرا وا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این وآن پیدا مکن
دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ابلهیست
اشک را نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای افشا مکن..