۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قیصر امین پور» ثبت شده است

۰۳ مهر ۹۵ - ۱۱:۰۱ آزاده حسین زاده ۱ نظر
قیصر امین پور ,

مهرتان پرمهر

صبح یک روز سرد پاییزی

روزی از روزهای اول سال

بچه ها در کلاس جنگل سبز

جمع بودند دور هم خوشحال


بچه ها گرم گفتگو بودند

باز هم در کلاس غوغا بود

هر یکی برگ کوچکی در دست

باز انگار زنگ انشا بود


تا معلم ز گرد راه رسید

گفت با چهره ای پر از خنده

باز موضوع تازه ای داریم

آرزوی شما در آینده!


شبنم از روی برگ گل برخاست

گفت می خواهم آفتاب شوم

ذره ذره به آسمان بروم

ابر باشم دوباره آب شوم


دانه آرام بر زمین غلطید

رفت و انشای کوچکش را خواند

گفت باغی بزرگ خواهم شد

تا ابد سبز سبز خواهم ماند


غنچه هم گفت گرچه دلتنگم

مثل لبخند باز خواهم شد

با نسیم بهار و بلبل باغ

گرم راز و نیاز خواهم شد


جوجه گنجشک گفت می خواهم

فارغ از سنگ بچه ها باشم

روی هر شاخه جیک جیک کنم

در دل آسمان رها باشم


جوجه ی کوچک پرستو گفت

کاش با باد رهسپار شوم

تا افق های دور کوچ کنم

باز پیغمبر بهار شوم


زنگ تفریح را که زنجره زد

باز هم در کلاس غوغا شد

هر یک از بچه ها به سویی رفت

و معلم دوباره تنها شد


با خودش زیر لب چنین می گفت

آرزوهایتان چه رنگین است

کاش روزی به کام خود برسید

بچه ها آرزوی من این است


قیصر امین پور


مبارک باد فرا رسیدن ماه مهر بر همکاران گرانقدرم 

۱۶ تیر ۹۵ - ۱۸:۵۶ آزاده حسین زاده ۰ نظر
قیصر امین پور ,

نام تو

نام تو را

روزی تمام غارنشینان

بر سنگها نوشتند

و سنگها از آن روز

جنگل شدند


امروز هم

از کیمیای نام تو

این واژه های خام

در دستهای خسته ی من

شعر می شوند


من در ادای نام تو

دم می زنم

شعرم حرام باد

اگر روزی

تا بوده ام

جز با طنین نام تو

شعری سروده ام


قیصر امین پور

۲۴ ارديبهشت ۹۵ - ۰۰:۲۲ آزاده حسین زاده ۰ نظر
قیصر امین پور ,

واژه..واژه.. سطر..سطر..

واژه واژه

سطر سطر

صفحه صفحه

فصل فصل

گیسوان من سفید می شوند

همچنانکه سطر سطر

صفحه های دفترم سیاه می شوند

خواستی که با تمام حوصله

تارهای روشن و سفید را

رشته رشته بشمری

گفتمت که دستهای مهربانی ات

در ابتدای راه

خسته می شوند

گفتمت که راه دیگری

انتخاب کن :

دفتر مرا ورق بزن !

نقطه نقطه

حرف حرف

واژه واژه

سطر سطر

شعرهای دفتر مرا

مو به مو حساب کن

قیصر امین پور

۰۱ فروردين ۹۵ - ۲۲:۵۷ آزاده حسین زاده ۰ نظر
قیصر امین پور ,

سال نو مبارک

وقت آن است که به گل حکم شکفتن بدهی

ای سرانگشت تو آغاز گل افشانی ها

چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار

طرح لبخند تو پایان پریشانی ها...


قیصر امین پور


بشنوید نوای "بهار دلکش" با صدای همایون شجریان

و "سر اومد زمستون" با صدای تارا تیبا

۲۲ اسفند ۹۴ - ۰۱:۰۵ آزاده حسین زاده ۰ نظر
قیصر امین پور ,

آسمان را... !

- آسمان را... !

ناگهان آبی است!

از قضا یک روز صبح می بینی

دوست داری زود برخیزی

پیش از آنکه دیگران

چشم خواب آلود خود را وا کنند

پیش از آنکه در صف طولانی نان

 باز هم غوغا کنند

در هوای پشت بام صبح

با نسیم نازک اسفند

دست و رویت را بشویی

حوله ی نمدار و نرم بامدادان را

روی هرم گونه هایت حس کنی

و سلامی سبز

توی حوض کوچک خانه

به ماهی ها بگویی

ادامه مطلب »

۱۴ شهریور ۹۴ - ۰۰:۴۹ آزاده حسین زاده ۰ نظر
قیصر امین پور ,

قرارداد

ای درخت آشنا

شاخه های خویش را

ناگهان کجا

جا گذاشتی؟

یا به قول خواهرم فروغ

دستهای خویش را

در کدام باغچه؛ عاشقانه کاشتی؟

این قرارداد،

تا ابد میان ما برقرار باد:

چشمهای من به جای دستهای تو

من به دستِ تو، آب می دهم

تو به چشمِ من، آبِرو بده

من به چشم های بی قرار تو

قول می دهم:

ریشه های ما به آب

شاخه های ما به آفتاب می رسد

ما دوباره سبز می شویم...


قیصر امین پور

۰۲ شهریور ۹۴ - ۲۲:۱۵ آزاده حسین زاده ۰ نظر
قیصر امین پور ,

لجوج دیرباور

ای شما!

ای تمام عاشقان هر کجا!

از شما سوال می‌کنم:

نام یک نفر

در شمار نام‌هایتان اضافه می‌کنید؟

یک‌نفر که تا کنون

ردپای خویش را

لحن مبهم صدای خویش را

شاعر سروده‌های خویش را نمی‌شناخت

گرچه بارها و بارها

نام این هزارنام را

از زبان این و آن شنیده بود

یک نفر که تا همین دو روز پیش

منکر نیاز گنگ سنگ بود

گریه‌ی گیاه را نمی‌سرود

آه را نمی‌سرود

شعر شانه‌های بی‌پناه را

حرمت نگاه بی‌گناه

و سکوت یک سلام

در میان راه را نمی‌سرود

نیمه‌های شب

نبض ماه را نمی‌گرفت

روزهای چارشنبه ساعت چهار

بارها شماره‌های اشتباه را نمی‌گرفت

ای شما!

ای تمام نام‌های هرکجا!

زیر سایبان دستهای خویش

جای کوچکی به این غریب بی‌پناه می‌دهید؟

این دل نجیب را

این لجوج دیرباور عجیب را

در میان خویش

راه می‌دهید؟


قیصر امین پور

۰۲ مرداد ۹۴ - ۱۵:۳۹ آزاده حسین زاده ۰ نظر
قیصر امین پور ,

رفتار من عادی است

رفتار من عادی است

اما نمی دانم چرا

این روزها

از دوستان و آشنایان

هر کس مرا می بیند

از دور می گوید :

این روزها انگار

حال و هوای دیگری داری !

اما

من مثل هر روزم

با آن نشانی های ساده

و با همان امضا ، همان نام

و با همان رفتار معمولی

مثل همیشه ساکت و آرام

این روزها تنها

ادامه مطلب »