۴ مطلب با موضوع «محمد رضا شفیعی کدکنی» ثبت شده است

۲۲ اسفند ۹۴ - ۰۰:۳۰ آزاده حسین زاده ۰ نظر
محمد رضا شفیعی کدکنی ,

در روزهای آخر اسفند

در روزهای آخر اسفند

کوچ بنفشه‌های مهاجر

زیباست

در نیم‌روز روشن اسفند

وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد

در اطلس شمیم بهاران

با خاک و ریشه

- میهن سیارشان –

در جعبه‌های کوچک و چوبی

در گوشه‌ی خیابان می‌آورند

جوی هزار زمزمه در من می‌جوشد:

ای کاش

ای کاش، آدمی وطنش را

مثل بنفشه‌ها

در جعبه‌های خاک

یک روز می‌توانست

هم‌راه خویشتن ببرد

هر کجا که خواست

در روشنای باران 

در آفتاب پاک...


محمدرضا شفیعی کدکنی

۲۲ اسفند ۹۴ - ۰۰:۲۷ آزاده حسین زاده ۰ نظر
محمد رضا شفیعی کدکنی ,

نیست معلومم!

آخرین روزهای اسفند است

از سرِ شاخِ این برهنه چنار

مرغکی با ترنمی بیدار

می زند نغمه ،

نیست معلومم

آخرین شکوه از زمستان است

یا نخستین ترانه های بهار...


محمد رضا شفیعی کدکنی

۱۴ شهریور ۹۴ - ۰۱:۲۰ آزاده حسین زاده ۲ نظر
محمدرضا شفیعی کدکنی ,

خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید.

خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید.

گذر به سوی تو کردن ز کوچه کلمات

به راستی که چه صعب است و مایه آفات.

چه دیر و دور و دریغ

خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید.

ز کوچه کلمات،

عبور گاری اندیشه است و سد طریق

تصادفات صداها و جیغ و جار حروف

چراغ قرمز دستور و راهبند حریق.

تمام عمر بکوشم اگر شتابان، من

نمی رسم به تو هرگز از این خیابان من.

خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید.


محمدرضا شفیعی کدکنی

۰۴ مرداد ۹۴ - ۰۱:۱۷ آزاده حسین زاده ۱ نظر
محمد رضا شفیعی کدکنی ,

دل اوست

گل آفتابگردان و

نمازِ آفتابش

به شب و

   به ابر و

        ظلمت

نشود دَمی بر او گُم

دل اوست قبله یابش!


 محمد رضا شفیعی کدکنی