در چهار راه فصول
به جست و جوی تو
بر درگاه کوی می گریم،
در آستانه دریا و علف
به جست و جوی تو
در معبر بادها می گریم
در چهار راه فصول
در چارچوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابرآلوده را قابی کهنه می گیرد
به انتظارتصویر تو
این دفتر خالی
تا چند، تا چند
ورق خواهد خورد؟
جریان باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهر مرگ است
و جاودانگی رازش را با تو در میان نهاد.
پس به هیئت گنجی در آمدی:
بایسته و آزانگیز
گنجی از آن دست
که تملک خاک را و دیاران را
از این سان دلپذیر کرده است!
نامت سپیده دمی است
که بر پیشانی آسمان می گذرد
متبرک باد نام تو!
احمد شاملو