۱۲ دی ۹۴ - ۱۹:۵۵ آزاده حسین زاده ۲ نظر
سید علی صالحی ,

تو که می دانی

تو که می‌دانی ، همه ندانند ، لااقل تو که می‌دانی

من می‌توانم از طنین یکی ترانة ساده

گریه بچینم

من شاعرترینم


تو که می‌دانی ، همه ندانند ، لااقل تو که می‌دانی

من می‌توانم از اندامِ استعاره ، حتی

پیراهنی برای

بابونه و ارغنون بدوزم

من شاعرترینم


تو که می‌دانی ، همه ندانند ، لااقل تو که می‌دانی

من می‌توانم از آوای مبهم واژه

سطوری از دفاتر دریا بیاورم

من شاعرترینم


اما همه نمی‌دانند

اما زبان ستاره ، همین گفت‌وگوی کوچه و آدمی‌ست

اما زبان سادة ما ، همین تکلم یقین و یگانگی‌ست

مگر زلالی آب از برهنگی باران نیست ؟

تو که می‌دانی ، بیا کمی شبیه باران باشیم


سید علی صالحی

۲ نظر

  • دلـــــــــــــــــم که میگیرد ... به خـــــودم وعــــده روزهــای خــــوب را میـــــدهم.... از همـــــان روزهای خوبــــــی کـــــه.... سالهــــاست به امیــــد رسیـــدنشان تقویــــم را خــط خـــطی میـــکنم...!!

  • انسان بی شباهت به «آب» نیست؛ اگربخواهد زنده باشد و زندگی ببخشد، باید جریان داشته باشد؛ باید پی برخورد با سنگ ها و سختی ها را به تنش بمالد؛ باید شجاعت چشیدن گرم و سرد روزگار را داشته باشد؛ تا باران شود و بر جهان ببارد… وگرنه کسی که تحمل سختی ها را نداشته باشد، همچون آب ساکنی است که صدایش به کسی آرامش نمی دهد؛ با دیگران که کنار نمی آید هیچ، خودش راهم نمی تواند نجات دهد..! مرداب می شود و می گندد

منتظر اظهار نظر شما نیز هستیم!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی