حاضرِ غایب
هرگز حدیثِ حاضرِ غایب، شنــیدهای؟
من در میان جمع و
دلم
جای دیگرست!
سعدی
هرگز حدیثِ حاضرِ غایب، شنــیدهای؟
من در میان جمع و
دلم
جای دیگرست!
سعدی
بنفشه ای خوشرنگ،
دمیده بود در آغوش کوه، از دل سنگ..
به کوه گفتم شعرت خوش است و
تازه و تر!
اگر درست بخواهی،
من از تو شاعر ترم
کــــــــه شعرت از دل سنگ است و
شـــــــعرم از دل تنگ...
فریدون مشیری
درد داره
وقتی ساعتها مینشینی
به حرفایی که هیچ وقت قرار نیست بگویی
فکر میکنی
هاینریش بل
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه میکارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتشها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته در پرنیان رویا ها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم ‚ تو ‚ پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریاییست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریا ها
بس که لبریزم از تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
فروغ فرخزاد
پ ن1: ترانه "ماه پیشانو" از دریا دادور
پ ن2: شعر و ترانه ، تقدیمی به پریسای عزیزم که امشب ازدواجش را جشن گرفت.با آرزوی بهترین ها برای او...
آدم بعضی وقت ها می خواهد چشم هایش را از آدم های زندگی اش بدزدد
روح همیشه از چشم ها بیرون می زند
فقط در تنها پیاده رفتن های طولانی است که
می توانی بی خیال، چشم هایت را بیرون بریزی و ...
وقتی کسی را دوست داری، میخواهی که دوست داشته شوی، عزیز باشی
وقتی احترام میگذاری، میخواهی مورد احترام باشی
وقتی گوش بدهی، توقع داری گاهی برایت سکوت کنند که حرف بزنی
وقتی مهربان باشی، دلت گرما میخواهد
وقتی همیشه شادی بدهی، دلت میخواهد گاهی کسی شادت کند
وقتی پشتکار به خرج دهی، نتیجه میخواهی
وقتی تلاش کنی، آینده میخواهی
وقتی خوب نگاه کنی، میخواهی ببینندت
وقتی اهمیت بدهی، میخواهی مهم باشی
وقتی دروغ نگویی، میخواهی دروغ نشنوی
وقتی تا ته چشمانت پیداست، میخواهی لااقل آن نزدیکترها را ببینی
وقتی هیچکدام نباشی، فقط یک موجود وحشی هستی
یک وحشی بیتوقع
اشیا تغییر می یابند
آدم ها عوض می شوند
و بعضی سؤال ها نیز
هیچ جوابی ندارند....
رسول یونان
هنوز هم
گاهی
از پسِ پنهان ترین پرده ها
دستی پیدا
با هزار پروانه به یکی سوزن ِ سرخ می آید،
مشغول دوختن پلک های من می شود.
می گوید
نمی خواهم بر حقیقتِ این همه اندوه
گواهی دهی!
نمی خواهم خوابِ آب و بوی باران را
ببینی!
نمی خواهم خیالِ باد و وزیدنِ واژه را
بشنوی!
سید علی صالحی
تظاهر میکنم که ترسیدهام
تظاهر میکنم به بُنبَست رسیدهام
تظاهر میکنم که پیر ، که خسته، که بیحواس!
پَرت میروم که عدهای خیال کنند
امید ماندنم در سر نیست
یا لااقل... علاقه به رفتنم را حرفی ، چیزی ، چراغی...!
دستم به قلم نمیرود
کلماتم کناره گرفتهاند
و سکوت سایهاش سنگین است
و خلوتی که گاه یادم میرود خانهی خودِ من است
از اعتمادِ کاملِ پَرده به باد بیزارم
از خیانتِ همهمه به خاموشی
از دیو و از شنیدن، از دیوار
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیلِ داناییست
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانیست
چقدر...
نباید کسی بفهمد
دل و دستِ این خستهی خراب
از خوابِ زندگی میلرزد
باید تظاهر کنم حالم خوب است
راحتام ، راضیام ، رها...
راهی نیست
مجبورم
باید به اعتمادِ آسودهی سایه به آفتاب برگردم
سیدعلی صالحی
هزار پنجره آواز
به باغ حنجره دارم
برای دیدن دنیا
هزار پنجره دارم
هزار پنجره ی باز
به سمت آبی دریا
هزارپنجره ی باز
به باغ و جنگل وصحرا
هزار پنجره باز است
چرا چرا بنشینم ؟
هزار پنجره دارم
که عاشقانه ببینم
هوا هوای پریدن
به دشت های نیاز است
هزار پنجره درمن
به آسمان تو باز است .
شاهین رهنما