۴۲ مطلب با موضوع «متن های و نواهای خاص» ثبت شده است

۰۲ شهریور ۹۴ - ۲۲:۵۷ آزاده حسین زاده ۰ نظر
رضا براهنی ,

گریه

چطور آدم به پسرش بگوید که گاهی آدم به یاد کسی گریه نمی‌کند، اصلاً آدم نمی‌فهمد چرا گریه می‌کند، و شاید یک نقطه‌ی عمیق و نرم و ولرم، مثل نور آفتاب بهاری، توی دلش پیدا می‌شود، که اصلا حس بدی هم نیست. حتی یک احساس شادی است، گریه‌آور هم نیست، ولی آدم بی‌اختیار گریه‌اش می‌گیرد...


قابله‌ی سرزمین من

رضا براهنی

۰۲ شهریور ۹۴ - ۲۲:۲۳ آزاده حسین زاده ۰ نظر
کریم رجب زاده ,

...

دستم

به سقف ِ همین خانه هم

نمی‌رسد

نمی‌شود از من ستاره نخواهی؟


کریم رجب زاده

۳۰ مرداد ۹۴ - ۲۱:۲۵ آزاده حسین زاده ۰ نظر
سعدی ,

حاضرِ غایب

هرگز حدیثِ حاضرِ غایب، شنــیده‌ای؟

من در میان جمع و

دلم

جای دیگرست!


سعدی

۳۰ مرداد ۹۴ - ۲۱:۱۲ آزاده حسین زاده ۰ نظر
هاینریش بل ,

حرفها

درد داره

وقتی ساعت‌ها می‌نشینی

به حرفایی که هیچ وقت قرار نیست بگویی

فکر می‌کنی


هاینریش بل

۲۴ مرداد ۹۴ - ۰۰:۵۹ آزاده حسین زاده ۲ نظر
فروغ فرخزاد ,

برای پریسا

امشب از آسمان دیده تو

روی شعرم ستاره میبارد

در سکوت سپید کاغذها

پنجه هایم جرقه میکارد

شعر دیوانه تب آلودم

شرمگین از شیار خواهشها

پیکرش را دوباره می سوزد

عطش جاودان آتشها

آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

از سیاهی چرا حذر کردن

شب پر از قطره های الماس است

آنچه از شب به جای می ماند

عطر سکر آور گل یاس است

آه بگذار گم شوم در تو

کس نیابد ز من نشانه من

روح سوزان آه مرطوبت

بوزد بر تن ترانه من

آه بگذار زین دریچه باز

خفته در پرنیان رویا ها

با پر روشنی سفر گیرم

بگذرم از حصار دنیاها

دانی از زندگی چه میخواهم

من تو باشم ‚ تو ‚ پای تا سر تو

زندگی گر هزار باره بود

بار دیگر تو،  بار دیگر تو

آنچه در من نهفته دریاییست

کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین طوفانی

کاش یارای گفتنم باشد

بس که لبریزم از تو می خواهم

بدوم در میان صحراها

سر بکوبم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریا ها

بس که لبریزم از تو می خواهم

چون غباری ز خود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام

به سبک سایه تو آویزم

آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه نا پیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست


فروغ فرخزاد


پ ن1: ترانه "ماه پیشانو" از دریا دادور

پ ن2: شعر و ترانه ، تقدیمی به پریسای عزیزم که امشب ازدواجش را جشن گرفت.با آرزوی بهترین ها برای او...

۲۲ مرداد ۹۴ - ۲۱:۲۷ آزاده حسین زاده ۰ نظر

چشم ها

آدم بعضی وقت ها می خواهد چشم هایش را از آدم های زندگی اش بدزدد

روح همیشه از چشم ها بیرون می زند

فقط در تنها پیاده رفتن های طولانی است که

می توانی بی خیال، چشم هایت را بیرون بریزی و ...

۲۲ مرداد ۹۴ - ۲۱:۲۵ آزاده حسین زاده ۱ نظر

وقتی

وقتی کسی را دوست داری، می‌خواهی که دوست داشته شوی، عزیز باشی

وقتی احترام می‌گذاری، می‌خواهی مورد احترام باشی

وقتی گوش بدهی، توقع داری گاهی برایت سکوت کنند که حرف بزنی

وقتی مهربان باشی، دلت گرما می‌خواهد

وقتی همیشه شادی بدهی، دلت می‌خواهد گاهی کسی شادت کند

وقتی پشتکار به خرج دهی، نتیجه می‌خواهی

وقتی تلاش کنی، آینده می‌خواهی

وقتی خوب نگاه کنی، می‌خواهی ببینندت

وقتی اهمیت بدهی، می‌خواهی مهم باشی

وقتی دروغ نگویی، می‌خواهی دروغ نشنوی

وقتی تا ته چشمانت پیداست، می‌خواهی لا‌اقل آن نزدیک‌ترها را ببینی

وقتی هیچ‌کدام نباشی، فقط یک موجود وحشی هستی

یک وحشی بی‌توقع

۲۲ مرداد ۹۴ - ۲۱:۲۲ آزاده حسین زاده ۰ نظر
رسول یونان ,

هیچ جوابی...

اشیا تغییر می یابند

آدم ها عوض می شوند

و بعضی سؤال ها نیز

هیچ جوابی ندارند.... 


رسول یونان

۱۱ مرداد ۹۴ - ۱۹:۵۱ آزاده حسین زاده ۱ نظر

دوستی

دوستی یک چیز بزرگ نیست،

 میلیون ها چیز کوچک است.

۰۹ مرداد ۹۴ - ۱۹:۵۵ آزاده حسین زاده ۱ نظر

یاد

نارادا گفت «بالا‌تر از هوا هم چیزی هست؟»

سانتارکومار گفت «آری، یاد از هوا بالا‌تر است. یاد را از آدمی بگیر، دیگر نه می‌شنود، نه می‌اندیشد، و نه می‌فهمد. یاد را به او بازگردان، دوباره می‌شنود، می‌اندیشد، و می‌فهمد.»


اوپانیشاد‌ها کتاب‌های حکمت

ترجمهٔ مهدی جواهریان و پیام یزدانجو

صفحات : « ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ »