۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۳ مهر ۹۴ - ۲۲:۵۰ آزاده حسین زاده ۱ نظر
صحیفه سجادیه ,

صدایت که می‌کنم، نزدیک باش

خدایا کمکم کن اگر کسی با من ناراستی می کند، من با او راستی کنم.

اگر کسی رهایم می کند، من به او خوبی کنم.

اگر از یکی کمکی خواستم و نکرد، وقتی او سراغ من آمد، من بخشنده باشم.

اگر یکی قهر می کند، من پیشش بروم.

کمکم کن اگر یکی پیش دیگران بدی هایم را می گوید، همه جا خوبی‌اش را بگویم

و اگر یکی به من خوبی می کند، درست تشکر کنم و اگر بدی هم می کند، فراموش کنم.

خدایا! کمکم کن موقع فرو بردن عصبانیتم؛ موقع آشتی دادن مردم، موقع دوست کردن آدم‌هایی که از هم دورند، موقع پنهان کردن بدیهای دیگران، موقع مهربانی، موقع فروتنی و موقع خوش‌رویی، به قشنگی بنده های خوبت باشم؛ به زیبایی آنها باشم که از تو حساب می برند.

.

.

خدایا! من طاقت سختی زیاد ندارم و برای بلاهای تلخ، خیلی صبور نیستم.

خودت به تنهایی، آرزوی مرا برآورده کن و هوای مرا داشته باش.

حواست به من باشد. در همه کارهایم، هوای مرا داشته باش؛

چون اگر بسپاری دست خودم، درمانده می‌شوم و همان کاری را نمی‌کنم که مصلحتم باشد.

.

.

با ذوق و شوق، راه افتاده‌ام. چون به تو خیلی مطمئنم، با خودم امید آورده‌ام.

می‌دانم اگر زیاد بخواهم، پیش آن همه‌ای که تو دارى، کم است.

می‌دانم اگر سهم بزرگی بخواهم، پیش آن همه‌ای که می‌توانى، کم است.

لطف تو، با خواستن کسى، کم نمی‌شود. وقت بخشیدن که می‌شود، دستت بالای هر دستی است.

من اولین امیدواری نیستم که پیش تو می‌آید و هدیه‌اش می‌دهى؛

اولین نیازمندی نیستم که کمک می‌خواهد و بهش لطف می‌کنى؛ 

خدایا!

دعای مرا هم جواب بده؛ صدایت که می‌کنم، نزدیک باش؛


صحیفه سجادیه، ترجمه فاطمه شهیدی

۲۳ مهر ۹۴ - ۲۲:۴۱ آزاده حسین زاده ۰ نظر
سید علی صالحی ,

...

بیا برویم رو به روی بادِ شمال

آن سوی پرچین گریه‌ها

سرپناهی خیس از مژه‌های ماه را بلدم

که بی‌راهه‌ی دریا نیست.

دیگر از این همه سلامِ ضبط شده بر آدابِ لاجرم خسته‌ام

بیا برویم!

آن سوی هر چه حرف و حدیثِ امروزست

همیشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقی‌ست

می‌توانیم بدون تکلم خاطره‌ای حتی کامل شویم

می‌توانیم دمی در برابر جهان

به یک واژه ساده قناعت کنیم

من حدس می‌زنم از آوازِ آن همه سال و ماه

هنوز بیت ساده‌ای از غربتِ گریه را بیاد آورم.

من خودم هستم

بی خود این آینه را رو به روی خاطره مگیر

هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است

تنها شبی هفت ساله خوابیدم و بامدادان هزارساله برخاستم.


سید علی صالحی

۱۴ مهر ۹۴ - ۲۲:۵۹ آزاده حسین زاده ۱ نظر
یغما گلرویی ,

برای مریم

تو را دوست‌ می‌دارم‌

و با تو

دیگَرَم‌ به‌ بیداری‌ این‌ گستره‌ی‌ خاموش‌ُ آدمیانش‌ نیاز نیست!

چرا که‌ تو چهار فصل سرزمین‌ منی:

سردتر از زمستان سقّز،

گرم‌تر از تابستان‌ اهواز،

سبزتر از بهار لاهیجان،

و مطلّاتر از پاییزِ برگ‌افکن‌ چی‌چست!


یغما گلرویی


پ ن: برای مریم دوست بسیار عزیز و مهربانم.سپید بخت باشی خواهر نازنینم.