
یک موضوع دستمالی شده و پیش پا افتاده هست
به اسم : خوشبختی !
بیشتر ما لیاقت خوشبخت شدن را داریم ، نمی
گویم همه !
چون برخی بیماریهای مازوخیستی و روحیه های
غم پرست ، رسما خوشبختی را با دست پس می زنند...
بعضی هم آنقدر آن تویشان خراب است که همان
بهتر که خوشبخت نشوند وگرنه آن را برای بدبخت کردن دور و بریهایشان مصرف می کنند
...
بعضی از آدمها روحیه خاصی دارند به نام
: " عدم آسودگی خاطر " ، که در همه حال همراهشان است . اینها اگر هر آرزویشان
هم برآورده شود باز یک جای کارشان می لنگد و از یک جایی احساس عدم آسودگی خاطر می کنند
. یک نوع وسواس !
بعضی دیگر از مردم هستند که حتی اگر خوشبخت
باشند نمی فهمند که خوشبختند و این هم روی همه ی نفهمی هایشان ...
آدمهایی هم هستن که اصولا فقط با خاطرات
گذشته شان زندگی می کنند و هر چه هم که خوشبخت باشند ، یاد ایام بدبختیشان می افتند
و به همین دلیل غمگینند ...
بعضی ها برای اجزای زندگیشان و بالطبع خوشبختی
ها چرتکه می اندازند ، اینها آدمهای حسابگری هستن که هر چیزی هم داشته باشند ایرادهای
کار را سریعا می بینند و به کارهای خالق محترم خرده می گیرند و به شعور و آگاهی هستی
شک می کنند ...
بعضی کم حافظه اند و وقتی چیزی را آرزو می کنند ، بعد
که صاحب آن می شوند ، ...آرزو را پاک فراموش می کنند و در نتیجه از به دست آوردن آن
خوشحال و خوشبخت نمی شوند ...