۰۵ شهریور ۹۴ - ۲۲:۳۰ آزاده حسین زاده ۰ نظر
الهام اسلامی ,

دلم

دلم گرفته است

مثل همه زنانی که به زمین خیره می شوند

و انگشترشان را می چرخانند.


الهام اسلامی

۰۵ شهریور ۹۴ - ۲۲:۲۷ آزاده حسین زاده ۰ نظر
بیژن جلالی ,

...

حرفی دارم که تاکنون آن را ننوشته ام

زیرا ،

سفیدتر از کاغذهاست ...


بیژن جلالی 

۰۵ شهریور ۹۴ - ۲۲:۲۰ آزاده حسین زاده ۰ نظر
پدرام رضایی زاده ,

خاطره‌

همیشه از جایی آغاز می‌شود که انتظارش را نداری. یک مرتبه به خودت می‌آیی و می‌بینی وسط خاطره‌ای افتاده‌ای که تمام روزهای گذشته خواسته‌ای فراموشش کنی. هر چه با خودت تکرار کنی که همه چیز تمام شده و دلیلی برای یادآوردنش وجود ندارد، باز یک روز با بهانه‌ای حتی کوچک، خودش را از گوشه ذهنت بیرون می‌کشد و هجوم می‌آورد به گذر دقیقه‌های آن روزت.


مرگ بازی

پدرام رضایی زاده

۰۲ شهریور ۹۴ - ۲۲:۵۷ آزاده حسین زاده ۰ نظر
رضا براهنی ,

گریه

چطور آدم به پسرش بگوید که گاهی آدم به یاد کسی گریه نمی‌کند، اصلاً آدم نمی‌فهمد چرا گریه می‌کند، و شاید یک نقطه‌ی عمیق و نرم و ولرم، مثل نور آفتاب بهاری، توی دلش پیدا می‌شود، که اصلا حس بدی هم نیست. حتی یک احساس شادی است، گریه‌آور هم نیست، ولی آدم بی‌اختیار گریه‌اش می‌گیرد...


قابله‌ی سرزمین من

رضا براهنی

۰۲ شهریور ۹۴ - ۲۲:۵۵ آزاده حسین زاده ۰ نظر
مصطفی مستور ,

ترس از آدم ها

درباره ی ترس از آدم ها عقیده ی جالبی داشت. یک بار به من گفت از هر کس که کمتر گریه کند بیشتر می ترسد. گفت به نظر او وحشتناک ترین و خطرناک ترین آدم های این دنیا کسانی هستند که حتی یک بار هم گریه نکرده اند.


مصطفی مستور

۰۲ شهریور ۹۴ - ۲۲:۴۳ آزاده حسین زاده ۰ نظر
سید علی صالحی ,

یک استکانِ شکسته ...!

من بارانِ یکریزِ همان پاره از پاییزِ تشنه را می‌خواهم

لطفا خوابِ خوش دیدارِ دوباره‌ی ری‌را ... را

به من برگردانید!

سکسکه‌های باد بر مَزارِ سوسن‌ها

صدای سیرسیرکی از سمتِ صبح

گرگ و میشِ مانوسِ راه

سایه‌سارِ تیرِ چراغ برق

رَدِ پای محصلی خسته

خسته از قید و قاف، قافیه، ردیف

ربط و بی‌ربطِ راه، فعلِ‌ ماضیِ بعید

مجذورِ یک بی‌نهایتِ عجیب

و زندگی ... که منهای علاقه یعنی هیچ!

و عیبِ ندانستنِ ترانه و تقسیم

آرامش و آینه، عدالت، آدمی ...

من غش غش ِ خنده های همان یتیمان ِ بی خانه را میخواهم

لطفا آب و جاروی همان کوچه های سه قاپ و ستاره را

به من باز گردانید !

ادامه مطلب »

۰۲ شهریور ۹۴ - ۲۲:۲۳ آزاده حسین زاده ۰ نظر
کریم رجب زاده ,

...

دستم

به سقف ِ همین خانه هم

نمی‌رسد

نمی‌شود از من ستاره نخواهی؟


کریم رجب زاده

۰۲ شهریور ۹۴ - ۲۲:۱۵ آزاده حسین زاده ۰ نظر
قیصر امین پور ,

لجوج دیرباور

ای شما!

ای تمام عاشقان هر کجا!

از شما سوال می‌کنم:

نام یک نفر

در شمار نام‌هایتان اضافه می‌کنید؟

یک‌نفر که تا کنون

ردپای خویش را

لحن مبهم صدای خویش را

شاعر سروده‌های خویش را نمی‌شناخت

گرچه بارها و بارها

نام این هزارنام را

از زبان این و آن شنیده بود

یک نفر که تا همین دو روز پیش

منکر نیاز گنگ سنگ بود

گریه‌ی گیاه را نمی‌سرود

آه را نمی‌سرود

شعر شانه‌های بی‌پناه را

حرمت نگاه بی‌گناه

و سکوت یک سلام

در میان راه را نمی‌سرود

نیمه‌های شب

نبض ماه را نمی‌گرفت

روزهای چارشنبه ساعت چهار

بارها شماره‌های اشتباه را نمی‌گرفت

ای شما!

ای تمام نام‌های هرکجا!

زیر سایبان دستهای خویش

جای کوچکی به این غریب بی‌پناه می‌دهید؟

این دل نجیب را

این لجوج دیرباور عجیب را

در میان خویش

راه می‌دهید؟


قیصر امین پور

۳۰ مرداد ۹۴ - ۲۱:۲۵ آزاده حسین زاده ۰ نظر
سعدی ,

حاضرِ غایب

هرگز حدیثِ حاضرِ غایب، شنــیده‌ای؟

من در میان جمع و

دلم

جای دیگرست!


سعدی

۳۰ مرداد ۹۴ - ۲۱:۱۸ آزاده حسین زاده ۰ نظر
فریدون مشیری ,

دل تنگ

بنفشه ای خوشرنگ،

دمیده بود در آغوش کوه، از دل سنگ..

به کوه گفتم شعرت خوش است و

تازه و تر!

اگر درست بخواهی،

من از تو شاعر ترم

کــــــــه شعرت از دل سنگ است و

شـــــــعرم از دل تنگ...


فریدون مشیری

صفحات : « ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ . . . ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ »